دهم اردیبهشت ماه هشتاد و هشت

اول از همه روز کارگر رو به همه کارگران خاموش (یعنی کسانی مثل خودم که بدتر از هرکارگری جون میکنن) رو تبریک میگم !


برنامه غذایی:

صبحانه : یه لیوان نسکافه (اینا رو کلا من تلخ میخورم) یه سیب سبز

 ناهار: سوپ سبزیجات یه کاسه , دو برگه نون یه ورق پنیر

شام : سوپ سبزیجات (خوب سرما خوردیم دیگه سوپ نخوریم چیکار کنیم !؟) بعلاوه نودل و یه تخم مرغ

 میان وعده: یه لیوان بزرگ آیس تی کم شیرین, سیب, پرتقال, دو تا دونه شیرینی خشک , سه تا خرما , یه گوجه فرنگی

آب : 10لیوان

 سایر:

ورزش:  نیم ساعت پیاده روی

مکمل : بله

برنامه خواب و بیداری: --

سر زدن به برو بچ: بله

نه :  

مثلا من امروز رو گذاشته بودم یه دل سیر از هرچی که هوس میکنم بخورم بعدش از فردا دو باره برنامه سفت و سختم رو شروع  کنم ولی خونه پاکسازی شده و کلا دیگه چیز خاصی هوس نمیکنم که بخوام جلوی خودم رو بگیرم ! ولی خوب مثلا به عسل که میخواسم توی چای بریزم واسه گلو دردم نه گفتم . آها یه کم هم قبلا مسقطی درست کرده بودم که دلم میخواست یه گاز حسابی بهش بزنم ولی بهتر دیدم بریزمشون دور که دیگه بعدا هم هوسش نیاد سراغم!!

جنبش:

غیر از همون جنبش های معمولی همیشگی و کارای خونه و صد البته مریض داری که خودش واسه خودش یه المپیک جنبش هست دیگه کار دیگه ای از دستم برنمیومد.

 

من دارم از بیخوابی یا بهتر بگم بد خوابی میمیرم ! این خانواده روزگار من رو سیاه کرده! دیشب که تا صبح نخوابید ! نه که حالش بد باشه ها ! یعنی خوابش نمیومد بعد هی دستورات ویژه میداد! چای دارچین ! سوپ ! نه سوپ نمیخوام ! شیر برنج میخوام ! نه نه دم کرده بده ! آب پرتقال میخوام ! گلوم درد میکنه آب نمک بده ! قرصام رو بده ! ...... دیگه ساعت 8 صبح بهش گفتم من میرم یه چرتی بزنم تو هم یه کم استراحت کن! گفت باشه ! چشمتون روز بد نبینه هر نیم ساعت اومد بالاسرم صدام کرد!

-         چیه عزیزم!؟

-         هیچی خواب بودی؟

-         حالا بیدار شدم !

-         آب میخوام

....

رادیو رو بلند کنم ؟ تا ساعت چند میخوابی؟ قرصام کجا هستن؟ پنجره رو ببندم ؟ ......

بعله هر نیم ساعت ایشون از دوری من به تنگ میومدند و یه بهونه ای جور میشد دیگه ! منم دیدم واقعا دیگه این خوابیدن که فایده نداره بلند شم به کار و زندگی ام برسم ! همین که من بلند شدم ایشون رفتن تخت خوابیدن سفارش هم کردن که سر و صدا نکن که خوابم میپره !!! الان به جای سیاهی چشم چندتا نوار فرفری تو چشمام هست ! اینقدم خوشحالم که هر چند دقیقه با صدای بلند میخندم ! مهم اینه که آدم عصبی نشه وگرنه نفس اومد یا نیومد چه اهمیتی داره !؟ هان؟!

گزارش عقب افتاده و چهارشنبه !

جدول اون روزایی که نبودم :

 

محدوده کالری

مکمل

آب

ورزش

سرکشی به بچه ها

نه گفتن

 

21-4-

 1 

    1

   1

  2

       1

1

22-4-

1

1

1

-

1

1

23-4-

1

1

1

-

1

1

24-4-

1

1

1

1

1

1

25-4-

1

1

1

1

1

1

26-4-

1

1

1

-

1

1

27-4-

1

1

1

-

 1

1

28-4-

1

1

1

-

1

1

میگم این سر زدن ها گاهی وقتا فقط یکی دو دونه از بچه ها بودن ! قبوله ؟ اگه نه که اونا رو صفر بذارید . بعدشم اون روزایی که ورزش رو تیره گذاشتم یعنی فقط همون نیم ساعت رو ورزش کردم که امتیاز نداره و اون اعدادی که گذاشتم امتیازه نه تعداد ساعات ورزش!!

و اما برنامه چهارشنبه نهم اردیبهشت :

برنامه غذایی:

صبحانه : یه دونه سیب سبز یه لیوان قهوه تلخ ( من وقتی استرس دارم معده ام باید خالی باشه وگرنه ......)

ناهار: دو برگه نون و یه ورقه پنیر فلفل دار

شام : دو کاسه کوچیک سوپ

 میان وعده: یه لقمه دیگه از همون نون و پنیرا, دو تا گوجه فرنگی, یه لیوان شیر قهوه , یه دونه پاستیل گردالوی کوچیک (اندازه اون جیلی بیلی ها که تو ایران هست ولی روکش نداشت) 100گرم ماست میوه ای

 

آب : 10لیوان

 سایر:

ورزش: نیم ساعت پیاده روی

ماساژ موضعی : چی؟!؟!

مکمل : بله

برنامه خواب و بیداری: اییییییی مادر !!! من دو شب بود نخوابیده بودم ! از امتحان که اومدم شهید شدم !

سر زدن به برو بچ: دق دلی این چند وقته رو درآوردم .

 

نه :

پاستیل (از اون کوسه ای ها که تهش سفیده خوشمزه هست کش میاد هاااااااااا!!!)  و ذرت مکزیکی که البته قرار بود خودم درست کنم بعدش گفتم نه دیگه بیخودی کالری اضافه به خورد این بدن بدبخت بدم که چی! در عوض حدود 100 گرم ذرت ریختم توی سوپم که توی دو کاسه سرجمع 10 گرم هم نبود !!

جنبش: چشمتون روز بد نبینه ! یعنی این خونه ما ازش ...ه میبارید ! وقت من سرم گرم باشه خونه ما تعطیله دیگه (البته توجه داشته باشید بنده در زمره زنان شلخته و بی سلیقه طبقه بندی شدم ها) جنبش ما هم این بود که خونه رو یه کمی به حال اولیه دربیارم ! والله جنبش که چه عرض کنم جان کندن بود !!

بازگشت نانازی

خوب دوستای گلم از انرژیهای صمیمانه اتون کمال تشکر رو دارم ! حالا یا من نمره کامل رو میگیرم یا میفتم !! چون سوالا یه طوری بود که نمیدونم چه طوری بود!!! (توضیحم کامله دیگه!؟؟!)


من این ماجرای دو روزه که قرار بود رژیم شکنی بکنم رو بگم تا همه شما ایمان بیارید که من چقده بدشانسم !!! اه اه اه ....

عرضم به حضور انور مبارکتون که روز اول صبح که از خواب پاشدم (همون حدودای ظهردیگه ) گفتم یه نیمروی مشتی به رگ میزنم که تلافی این چند وقته رو درآورده باشم ولی از اونجایی که وقتی بنده امتحان دارم خونه ما به حالت کما فرو میره و زندگی ما هم یه زندگی دانشجویی هست و یه دونه ماهیتابه و یه دونه قابلمه و از این حرفا ! دیدم که ماهیتابه نشسته در اعماق ظرفشویی هست و اگه بخوام درش بیارم و بشورمش و اینا شیرین یه دو سه ساعتی باید آشپزخونه تکونی کنم !! خوب از خیر نیمرو گذشتم و به بقیه گزینه های موجود فکر کردم !! سریال صبحانه , ممممممم کلا خیلی که بتونم ازش بخورم دو یا سه قاشق هست چون میچسبه به معده ام و زیاد باهاش حال نمیکنم . آها یه دفه گفتم میرم کیک و شیر میخورم ! بعد یادم افتاد این خونه ما کلا از مواد غیر اخلاقی پاکسازی شده و خودم رو هم بکشم تو یخچال و تو کابینت ها و غیره از این مبانی فساد پیدا نمیشه !! واسه همینم یه بیسکوییت پر فیبر برداشتم و با قهوه ام سق زدم و با خودم گفتم واسه وعده بعدی جبران میکنم !! خوب به همون دلیلی که ذکر شد و اینکه بنده آشپزی نمیکنم و خانواده هم که واااااااااااااااای محاله دست به چیزی بزنه چون ممکنه کمرشون رگ به رگ بشه !!! تنقلات خاصی هم نداشتیم . البته آجیل داریم ها ولی وقتی میاوردیمشون گذاشتیم پیش سبزی خشک ها الان مثلا پسته با طعم شوید داریم !!! آدم ترجیح میده نخوره ! یه مشت آلبالو خشکه خوردم که نذرم ادا شده باشه . موقع وعده بعدی غذایی به خانواده گفتم میریم این رستوران جلوی خونه یه غذای مشتی سفارش میدم حالش رو میبرم !! بعد من سفارش برنج سرخ کرده و مرغ دادم (که مرغاش رو تو زردچوبه سرخ میکنن) با یه لیوان گنده آیس تی ! آدم چی بگه یه این بخت نامراد !؟ وقتی غذا رو آوردن دیدم یه تیکه مرغ آب پز شناور در سبزیجات واسه من آورده بعد با یه لبخند جیگربلایانه ای هم میگه من میدونستم شما رژیم دارید غذای مخصوص براتون آوردم میدونستم که برنج نمیخورید . تازه تو شربتتون هم شکر نریختم .....

آقا قیافه من در اون لحظه توصیف ناشدنی بود !! به زور لبخند زدم و تشکر کردم ! لعنت به آدمی که همه جا اعلام میکنه رژیم داره و از این سر کوالالامپور تا اون سرش همه میدونن که نوشیدنیش رو بدون شکر میخوره !!!

یعنی میخواین فرداش رو هم واستون بگم !؟؟! واقعا دلتون میاد من رو با یادآوری این خاطرات زجر آور شکنجه بدید!؟ فقط سر جمع بهتون بگم که من اگه بخوام رژیم شکنی کنم بدبخت میشم ! آبرو که واسم نمیمونه هیچی! از گرسنگی هم تلف میشم !!! همین سوپ سبزیجات خودمون رو عشق است.