خوب دیروز هم که روز معلم بوده رو به همه معلم های مهربون (نامهربون ها رو اصلا دوست ندارم !!چونه نزنید) تبریک میگم!
برنامه غذایی:
صبحانه : یه لیوان نسکافه دو تا تخم مرغ آب پز
ناهار: ماهی و سبزیجات
شام : یه جورغذای من درآوردی با گوشت چرخ کرده مرغ و بادمجون و فلفل دلمه ای و تخم مرغ
میان وعده: گوجه فرنگی, 4 ساقه کرفس, 10 گرم پنیر
آب : 8لیوان
سایر:
ورزش: یک ساعت پیاده روی
مکمل : بله
برنامه خواب و بیداری: --
سر زدن به برو بچ: بله
نه :
فرنی با شیر و عسل , معجون!!
جنبش:
کماکان در حال مریض داری هستیم و مریض مربوطه حسابی تن و بدن ما را میلرزاند!!
ساعت دو نیم نصفه شب رفتم پیاده روی ! یعنی دیگه وقتی نداشتم ! بعد خانواده اومد از پنجره راهرو من رو نگاه کرد (حالا نه اینکه دلش تنگ شده باشه ها! قضیه غیرت و نصفه شب و اینا دیگه ....) بعد منم هی از اون پایین شکلک درآوردم هی دست تکون دادم هی این ور اون ور رفتم ! یه دفه با خودم گفتم اگه این خانواده نباشه چی!؟!؟ آخه از پشتش نور میزد من صورتش رو نمیدیدم ! یه دور همینطوری رفتم تو فکر که یه دفه خانواده زنگ زد به موبایل که چی شد چرا دیگه تحویل نمیگیری؟!؟! خوب فکر میکنید چی جواب دادم !؟
- اااااااااا مگه تو بودی!؟!؟
پ.ن : هنوز زنده ام به لطف خدا!!
اول از همه روز کارگر رو به همه کارگران خاموش (یعنی کسانی مثل خودم که بدتر از هرکارگری جون میکنن) رو تبریک میگم !
برنامه غذایی:
صبحانه : یه لیوان نسکافه (اینا رو کلا من تلخ میخورم) یه سیب سبز
ناهار: سوپ سبزیجات یه کاسه , دو برگه نون یه ورق پنیر
شام : سوپ سبزیجات (خوب سرما خوردیم دیگه سوپ نخوریم چیکار کنیم !؟) بعلاوه نودل و یه تخم مرغ
میان وعده: یه لیوان بزرگ آیس تی کم شیرین, سیب, پرتقال, دو تا دونه شیرینی خشک , سه تا خرما , یه گوجه فرنگی
آب : 10لیوان
سایر:
ورزش: نیم ساعت پیاده روی
مکمل : بله
برنامه خواب و بیداری: --
سر زدن به برو بچ: بله
نه :
مثلا من امروز رو گذاشته بودم یه دل سیر از هرچی که هوس میکنم بخورم بعدش از فردا دو باره برنامه سفت و سختم رو شروع کنم ولی خونه پاکسازی شده و کلا دیگه چیز خاصی هوس نمیکنم که بخوام جلوی خودم رو بگیرم ! ولی خوب مثلا به عسل که میخواسم توی چای بریزم واسه گلو دردم نه گفتم . آها یه کم هم قبلا مسقطی درست کرده بودم که دلم میخواست یه گاز حسابی بهش بزنم ولی بهتر دیدم بریزمشون دور که دیگه بعدا هم هوسش نیاد سراغم!!
جنبش:
غیر از همون جنبش های معمولی همیشگی و کارای خونه و صد البته مریض داری که خودش واسه خودش یه المپیک جنبش هست دیگه کار دیگه ای از دستم برنمیومد.
من دارم از بیخوابی یا بهتر بگم بد خوابی میمیرم ! این خانواده روزگار من رو سیاه کرده! دیشب که تا صبح نخوابید ! نه که حالش بد باشه ها ! یعنی خوابش نمیومد بعد هی دستورات ویژه میداد! چای دارچین ! سوپ ! نه سوپ نمیخوام ! شیر برنج میخوام ! نه نه دم کرده بده ! آب پرتقال میخوام ! گلوم درد میکنه آب نمک بده ! قرصام رو بده ! ...... دیگه ساعت 8 صبح بهش گفتم من میرم یه چرتی بزنم تو هم یه کم استراحت کن! گفت باشه ! چشمتون روز بد نبینه هر نیم ساعت اومد بالاسرم صدام کرد!
- چیه عزیزم!؟
- هیچی خواب بودی؟
- حالا بیدار شدم !
- آب میخوام
....
رادیو رو بلند کنم ؟ تا ساعت چند میخوابی؟ قرصام کجا هستن؟ پنجره رو ببندم ؟ ......
بعله هر نیم ساعت ایشون از دوری من به تنگ میومدند و یه بهونه ای جور میشد دیگه ! منم دیدم واقعا دیگه این خوابیدن که فایده نداره بلند شم به کار و زندگی ام برسم ! همین که من بلند شدم ایشون رفتن تخت خوابیدن سفارش هم کردن که سر و صدا نکن که خوابم میپره !!! الان به جای سیاهی چشم چندتا نوار فرفری تو چشمام هست ! اینقدم خوشحالم که هر چند دقیقه با صدای بلند میخندم ! مهم اینه که آدم عصبی نشه وگرنه نفس اومد یا نیومد چه اهمیتی داره !؟ هان؟!
جدول اون روزایی که نبودم :
|
محدوده کالری |
مکمل |
آب |
ورزش |
سرکشی به بچه ها |
نه گفتن
|
21-4- |
1 |
1 |
1 |
2 |
1 |
1 |
22-4- |
1 |
1 |
1 |
- |
1 |
1 |
23-4- |
1 |
1 |
1 |
- |
1 |
1 |
24-4- |
1 |
1 |
1 |
1 |
1 |
1 |
25-4- |
1 |
1 |
1 |
1 |
1 |
1 |
26-4- |
1 |
1 |
1 |
- |
1 |
1 |
27-4- |
1 |
1 |
1 |
- |
1 |
1 |
28-4- |
1 |
1 |
1 |
- |
1 |
1 |
میگم این سر زدن ها گاهی وقتا فقط یکی دو دونه از بچه ها بودن ! قبوله ؟ اگه نه که اونا رو صفر بذارید . بعدشم اون روزایی که ورزش رو تیره گذاشتم یعنی فقط همون نیم ساعت رو ورزش کردم که امتیاز نداره و اون اعدادی که گذاشتم امتیازه نه تعداد ساعات ورزش!!
و اما برنامه چهارشنبه نهم اردیبهشت :
برنامه غذایی:
صبحانه : یه دونه سیب سبز یه لیوان قهوه تلخ ( من وقتی استرس دارم معده ام باید خالی باشه وگرنه ......)
ناهار: دو برگه نون و یه ورقه پنیر فلفل دار
شام : دو کاسه کوچیک سوپ
میان وعده: یه لقمه دیگه از همون نون و پنیرا, دو تا گوجه فرنگی, یه لیوان شیر قهوه , یه دونه پاستیل گردالوی کوچیک (اندازه اون جیلی بیلی ها که تو ایران هست ولی روکش نداشت) 100گرم ماست میوه ای
آب : 10لیوان
سایر:
ورزش: نیم ساعت پیاده روی
ماساژ موضعی : چی؟!؟!
مکمل : بله
برنامه خواب و بیداری: اییییییی مادر !!! من دو شب بود نخوابیده بودم ! از امتحان که اومدم شهید شدم !
سر زدن به برو بچ: دق دلی این چند وقته رو درآوردم .
نه :
پاستیل (از اون کوسه ای ها که تهش سفیده خوشمزه هست کش میاد هاااااااااا!!!) و ذرت مکزیکی که البته قرار بود خودم درست کنم بعدش گفتم نه دیگه بیخودی کالری اضافه به خورد این بدن بدبخت بدم که چی! در عوض حدود 100 گرم ذرت ریختم توی سوپم که توی دو کاسه سرجمع 10 گرم هم نبود !!
جنبش: چشمتون روز بد نبینه ! یعنی این خونه ما ازش ...ه میبارید ! وقت من سرم گرم باشه خونه ما تعطیله دیگه (البته توجه داشته باشید بنده در زمره زنان شلخته و بی سلیقه طبقه بندی شدم ها) جنبش ما هم این بود که خونه رو یه کمی به حال اولیه دربیارم ! والله جنبش که چه عرض کنم جان کندن بود !!