| محدوده کالری | مکمل | آب | ورزش | سرکشی به بچه ها | نه گفتن
|
سه شنبه 22/2 | 1 | 1 | 1 | 1 | 1 | 1 |
چهارشنبه 23/2 | 1 | 1 | 1 | 1 | 1 | 1 |
پنج شنبه 24/2 | 1 | 1 | 1 | 7 | 1 | 1 |
جمعه 25/2 | 1 | 1 | 1 | 2 | 1 | 1 |
نوزدهم و بیستم اردیبهشت هشتاد و هشت
جدول اون روزایی که نبودم :
|
محدوده کالری |
مکمل |
آب |
ورزش |
سرکشی به بچه ها |
نه گفتن
|
شنبه |
1 |
1 |
1 |
- |
1 |
1 |
یکشنبه |
1 |
1 |
1 |
1 |
1 |
1 |
بیست و یکم اردیبهشت هشتاد و هشت
برنامه غذایی:
صبحانه : یه لیوان نسکافه یه سوسیس آب پز یه هویج یه بشقاب سبزیجات
ناهار: یه ظرف سبزیجات پخته (غذای مدیترانه ای مخصوص این طرفا) دو تیکه مرغ
شام : نوچ
میان وعده: قهوه که شکر هم داشت (اه اه چقدر شیرینش میکنن اینا حالم بد شد وسطاش) یه سیب سبز
آب : 8 لیوان
سایر:
ورزش: یک ساعت پیاده روی
مکمل : بله
برنامه خواب و بیداری: -
سر زدن به برو بچ: --
نه :
بستنی , شکلات تلخ, پفک (اگه رژیم هم نداشتم این رو نمیخوردم چون پفکاشون هم شیرینه !!) ماست میوه ای , مرغ سوخاری (به جاش مرغ پخته خریدم ) و خیلی چیزای دیگه که الان بنویسم دوباره اشکم درمیاد!!!
جنبش:
چرخونک (یه دایره ای هست که میچرخه دیگه من نمیدونم اسمش چیه!!)
گلی گلی گلی گلی گلی گلی گلی گلی گلی گلی گلی گلییییییییی.......
( با آهنگ فاطی فاطی بخونید لطفا!)
دوستان بنده زنده هستم ! گفتم که من و گلی و زندگی الان داریم با هم خوش میگذرونیم!! فقط سر بسته بگم خدمتتون آی ملافه میشورم من ! آی ملافه میشوم !! یعنی این گلی ذلیل مرده "با جذب بالا" , "مخصوص شب " , "ویژه سالمندان !!" هیچ کدوم رو نمیپسنده !! دیروز از ساعت 5 بعدازظهر رفتم خوابیدم تا فردا! یعنی امروز که دارم وبلاگ رو به روز میکنم !! دیروز هم که امتحان داشتم وسط امتحان هی گلی سیخونک میزد که بریم بیرون ! بریم بیرون ! نزدیک بود سرش داد بزنم ها! مثل اینکه خدا رو شکر امروز یه کم قهر کرده سرسنگین شده ! خدا روشکر !! (حالا اگه ماه دیگه قهر کنه نیاد که من نصفه جون میشم !! )
هفدهم اردیبهشت ماه هشتاد و هشت
برنامه غذایی:
صبحانه : یه لیوان نسکافه یه بیسکوییت فیبر دار
ناهار: 150 گرم نمیدونم چی چی با نون !!( ازاون غذاها که با گوشت چرخ کرده و پیازداغ و سیب زمینی سرخ کرده درست میکنن! ما بهش میگیم واویشکا)
شام : یه کاسه سالاد با همون غذای بالایی
میان وعده: خیار سالادی , یه پر پرتقال, به برش کیک رولت , شیرنسکافه
آب : 8 لیوان
سایر:
ورزش: نیم ساعت پیاده روی , نیم ساعت نرمش
مکمل : بله
برنامه خواب و بیداری: --
سر زدن به برو بچ: بله
نه :
کیک رولت همه اش رو میخواستم بخورم , پاستیل
جنبش:
پله ها, چرخونک
توضیحات : حالا نگید این خوشحال شده وزن کم کرده افتاده به پرخوری ها! اولا که ما یه جایی رفتیم که مغازه عربی داشتن و یه نونایی خریدیم شکل همین تافتون های خودمون ! منم چون از نون اینجا زیاد خوشم نمیاد و نون تافتون و لقمه گرفتن و اینا کلی به آدم انرژی میده و تازه کلی وقت بود که اصلا نون نخورده بودم امروز گفتم یه نونی به رگ بزنیم!! اما روز بد نبینید که هر سه وعده غذایی که خوردم بعدش گلاب به روتون بدو بدو ......... یعنی الان نمیدونم دقیقا کالری که مصرف کردم چی بوده !؟!؟
هجدهم اردیبهشت ماه هشتاد و هشت
برنامه غذایی:
صبحانه : هیچی (چون خواب بودم)
ناهار: نون و کره (یعنی یه کم نو رو با کره تُست کردم )
شام : نون و پنیر و گوجه و خیار
میان وعده: ژله آگار آگار خیلی کم شیرین, یه برش کیک رولت
آب : 10لیوان
سایر:
ورزش: نیم ساعت پیاده روی (البته شب تا صبح هم به علت دل درد راه رفتم یعنی از ساعت یک و نیم نصفه شب تا ساعت 3, این وسط البته یه کمی هم وبگردی کردم !!)
مکمل : بله
سر زدن به برو بچ: یه خورده دیگه
نه :
این ژله که درست کرده بودم مثلا قرار بود ژله آکواریومی باشه ! ولی رنگ آبیش زیاد بود تهش معلوم نبود یه جورایی اعماق اقیانوس شده بود رویه اولش کم شیرین بود بقیه اش شیرین بود و پر از پاستیل!! من فقط همون رویه اولش روخوردم .
جنبش: خدا وکیلی الان تو این وقت مهمون داری و اینا از من توقع جنبش هم دارید ؟!
توضیحات :
خوب همونطور که قبلا قولش رو داده بودم دیروز گلی خانوم تشریف آوردن و کلی ما رو بهت زده کردن !! گوییا بهشون خیلی خوش گذشته دفه قبلی !! حالا همه بدبختیاش به کنار من نمیدونم چرا وقتی این میاد هیچ چی تو معده من بند نمیکنه !! یعنی از این چیزایی که بالا لیست کردم شاید یک پنجمش هم به بدنم نرسیده ! الان دارم میمیرم آیا!؟ دکترای اینجا هم که اصولا چیزی حالیشون نیست و آدم رو به کشتن ندن خیلی هست !
بعد تو این دوروزه من اندازه سه بشکه گریه کردم !! میخواستم بدونم اینا رو باید کجا طبقه بندی کنم !؟ جنبش ها! مایعات ؟! خوب نمیدونم دیگه!!! اینقدرم که خانواده تحویلم میگیره دارم ذوق مرگ میشم ! تازه میگه چرا اینطوری نگام میکنی خوب این دفه من مریض شدم تو محلم نده !!!! هیییییییییی روزگار ! بشکنه این دست که نمک نداره ! من الان میرم خودم رو از پنجره پرت کنم پایین !!
نه پشیمون شدم ! آخه این طبقه اولی یه نصفه شیروونی داره ضربش رو میگیره میفتم ناقص میشم !! اصلا حوصله کج و کوله شدن رو ندارم . بعد فردا خانواده میره دنبال منزل نو ..... اوه مای گاد !
تمشکیان عزیز سنگر رو محکم حفظ کنید تا من برگردم ! خیالتون راحت باشه ! من هرماه موقع اومدن گلی خانوم افکار مالیخولیایی به سرم میزنه ولی بازم عین بادمجون خوشگل و بنفش و براقققق!! برمیگردم .