بازگشت نانازی

خوب دوستای گلم از انرژیهای صمیمانه اتون کمال تشکر رو دارم ! حالا یا من نمره کامل رو میگیرم یا میفتم !! چون سوالا یه طوری بود که نمیدونم چه طوری بود!!! (توضیحم کامله دیگه!؟؟!)


من این ماجرای دو روزه که قرار بود رژیم شکنی بکنم رو بگم تا همه شما ایمان بیارید که من چقده بدشانسم !!! اه اه اه ....

عرضم به حضور انور مبارکتون که روز اول صبح که از خواب پاشدم (همون حدودای ظهردیگه ) گفتم یه نیمروی مشتی به رگ میزنم که تلافی این چند وقته رو درآورده باشم ولی از اونجایی که وقتی بنده امتحان دارم خونه ما به حالت کما فرو میره و زندگی ما هم یه زندگی دانشجویی هست و یه دونه ماهیتابه و یه دونه قابلمه و از این حرفا ! دیدم که ماهیتابه نشسته در اعماق ظرفشویی هست و اگه بخوام درش بیارم و بشورمش و اینا شیرین یه دو سه ساعتی باید آشپزخونه تکونی کنم !! خوب از خیر نیمرو گذشتم و به بقیه گزینه های موجود فکر کردم !! سریال صبحانه , ممممممم کلا خیلی که بتونم ازش بخورم دو یا سه قاشق هست چون میچسبه به معده ام و زیاد باهاش حال نمیکنم . آها یه دفه گفتم میرم کیک و شیر میخورم ! بعد یادم افتاد این خونه ما کلا از مواد غیر اخلاقی پاکسازی شده و خودم رو هم بکشم تو یخچال و تو کابینت ها و غیره از این مبانی فساد پیدا نمیشه !! واسه همینم یه بیسکوییت پر فیبر برداشتم و با قهوه ام سق زدم و با خودم گفتم واسه وعده بعدی جبران میکنم !! خوب به همون دلیلی که ذکر شد و اینکه بنده آشپزی نمیکنم و خانواده هم که واااااااااااااااای محاله دست به چیزی بزنه چون ممکنه کمرشون رگ به رگ بشه !!! تنقلات خاصی هم نداشتیم . البته آجیل داریم ها ولی وقتی میاوردیمشون گذاشتیم پیش سبزی خشک ها الان مثلا پسته با طعم شوید داریم !!! آدم ترجیح میده نخوره ! یه مشت آلبالو خشکه خوردم که نذرم ادا شده باشه . موقع وعده بعدی غذایی به خانواده گفتم میریم این رستوران جلوی خونه یه غذای مشتی سفارش میدم حالش رو میبرم !! بعد من سفارش برنج سرخ کرده و مرغ دادم (که مرغاش رو تو زردچوبه سرخ میکنن) با یه لیوان گنده آیس تی ! آدم چی بگه یه این بخت نامراد !؟ وقتی غذا رو آوردن دیدم یه تیکه مرغ آب پز شناور در سبزیجات واسه من آورده بعد با یه لبخند جیگربلایانه ای هم میگه من میدونستم شما رژیم دارید غذای مخصوص براتون آوردم میدونستم که برنج نمیخورید . تازه تو شربتتون هم شکر نریختم .....

آقا قیافه من در اون لحظه توصیف ناشدنی بود !! به زور لبخند زدم و تشکر کردم ! لعنت به آدمی که همه جا اعلام میکنه رژیم داره و از این سر کوالالامپور تا اون سرش همه میدونن که نوشیدنیش رو بدون شکر میخوره !!!

یعنی میخواین فرداش رو هم واستون بگم !؟؟! واقعا دلتون میاد من رو با یادآوری این خاطرات زجر آور شکنجه بدید!؟ فقط سر جمع بهتون بگم که من اگه بخوام رژیم شکنی کنم بدبخت میشم ! آبرو که واسم نمیمونه هیچی! از گرسنگی هم تلف میشم !!! همین سوپ سبزیجات خودمون رو عشق است.

انرژی نیازمندیم

خوب دوستان گرامی

میدونم که از دوری من کاملا کلافه و خسته شدید!! یه دو روز دیگه صبر کنید میام خدمتتون ! یعنی چهارشنبه صبح به وقت مالزی بنده امتحان دارم و شدیدا احتیاج دارم به هر روشی که میدونید واسم انرژی بفرستید باید این درس رو A بگیرم ! واسه معدلم خیلی مهمه ! البته بعدشم خیلی آزاد نیستم چون باید بکوب روی پایان نامه ای کار کنم ولی فعلا انرژیهاتون رو واسه این امتحام بفرستید بعدا راجع به پایان نامه با هم مذاکره میکنیم .

درسته که این گروه واسه لاغری و لایف استایل درست شده ولی میتونیم توی سختیهامون هم همدیگر رو حمایت کنیم مگه نه ؟ برگشتم یه برنامه میذارم که یه گوشه ای درست کنیم هرکی هر مشکلی داره اونجا درمیون بذاره و بچه ها یه روز خاصی همه واسش انرژی بفرستن !! اینطوری حلقه حمایتی مون قوی تر میشه !!!

درضمن اصلا من رو تشویق نکردید ها !! توی این هیر و ویر امتحان و بی تحرکی و شیرینی خواهی و استرس و اینا (که همیشه باعث میشد چاق بشم ) نیم کیلو هم لاغر شدم !! اینا همش از اثرات حلقه حمایتی این گروه هست که باعث شد من با اینکه نمیتونستم وبلاگم رو آپ کنم ولی برنامه ام رو دقیق رعایت میکردم و مواظب بودم تا نکنه امتیاز گروهم رو پایین بیارم . (به زودی جدول این چند روز رو هم میذارم )

ولی این دو روز مونده میخوام یه کمی آزادتر رفتار کنم تا خون به مغزم !!!(نمیدونم من دقیقا این عضو رو دارم یا نه!!!) برسه و واسه امتحان فِرِش باشم


گزارش چند روزه

خوب با اینکه الان بنده در مرخصی به سر میبرم ولی گفتم یه گزارش کلی از عملکرد این چند روزه ام بدم و برم .

 

محدوده کالری

مکمل

آب

ورزش

سرکشی به بچه ها

نه گفتن

 

15-4-

       -

    1

   1

   -

       1

1

16-4-

1

1

1

-

1

1

17-4-

1

1

1

1

0

1

18-4-

1

1

1

2

1

1

19-4-

1

1

1

2

1

1

20-4-

1

1

1

3

0

1

21-4

 

 

 

 

 

 

 

ببخشید دوستای خوبم که نمیتونم بهتون سر بزنم ! این چند وقته حسابی انرژیم گرفته شده هم گلی خانوم که این دفه حسابی سنگ تموم گذاشت و من رو با درمانگاههای مالزی آشنا کرد و هم اینکه برنامه سفرم به ایران کنسل شده و من حسابی پکر هستم! یعنی حالا به کسی نگید ها ولی مثل دیوونه ها همش گریه ام میگیره!!(دیوونه ها که همش میخندن!!!!) خودم میدونم یه چند روزی بگذره خوب میشم ولی خوب دل آدمه دیگه حالیش که نیست مخصوصا وقتی مامان ادم زنگ میزنه و با خوشحالی میگه به همه همسایه ها هم گفتم تو داری میای و آدم دلش نیاد به مامانش بگه که نه نمیتونم بیام ! اون وقت مجبوره بره تو اطاق و تنهایی واسه خودش یه ساعت و چهل و پنج دقیقه عر بزنه! میگم امسال احیانا سال خر نبوده به جای گاو!؟

پ . ن . راستی ! اون لوگ رو هم بیخیالش بشید ! حالا آش دهن سوزی که نبوده !